نوشته شده توسط : ✿MARJAN✿
 

  از من نرنج


             نه مغـرورم نه بی احسـاس


                 فقط خسته ام


                          خسته از این همه دوری          

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 8
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 30 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ✿MARJAN✿
  

                           

  

 

عشقم دیگه منو نمیخواد یه کمی با من را نمیاد

دیگه دیگه منو نمیخواد میدونم 

  چیکه چیکه اشکهام میریزه رو گونم

 تیکه  تیکه کنم خودمو نمیاد  منو نمیخواد

  بیشم نمیاد منو نمیخواد بیشم نمیاد منو نمیخواد


  عشقم بی تو نمیشه برگرد بیشم مگه چی میشه

 



:: بازدید از این مطلب : 6
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 30 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ✿MARJAN✿

 

اسمش نه عشق است

نه علاقه نه حتی عادت!
 
حماقت محض است دلتنگ کسی باشی
 
که دلش با تو نیست...
 


:: بازدید از این مطلب : 15
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 30 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ✿MARJAN✿
 

 عکس های جدایی عاشقانه

 

 بعضی وقتا که خیلی داغونی از غصه..

یکی هست که وقتی مسیج میده و مثلا یه

سلام میده با همون سلامش آروم میشی.

و همه ی غمهات از یادت میره …

 

این "یکی " کسی نیست جزء

صاحبخونه ی قلبت

 



:: بازدید از این مطلب : 8
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 30 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ✿MARJAN✿
 

 

 

بزرگترین عبادت

لبخند به پسرک واکس زنی است

که نان آور خانه است

که به جای کیف قاپی

کفش آدم های پولداری را برق می زند . . .

 ...

خـدا در قـلب کـودک فقـیریـست

در همـسایـگی حـاجـی...

و حـاجی در بیـن عربـها به دنـبال خـدا

 



:: بازدید از این مطلب : 7
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 30 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ✿MARJAN✿
 

 

شاید این کودک فقیر

روزی رهبری بزرگ بزرگ باشد

و کودکان ثروتمند زیادی چون دیوانه ها

در خیابان های شهر عربده بکشند و گریه کنند

 

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 8
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 30 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ✿MARJAN✿

یک روز زن و شوهری در ساحل مشغول توپ بازی بودند که زن ضربه ای محکم به توپ میزنه و توپ مستقیم میره به سمت شیشه های خونه ای که در اون نزدیکی بوده و ...تَــَق ! شیشه میشکنه
مرد عصبانی نگاهی به زن میکنه و میگه : ببین چیکارکردی؟ حالا باید هم معذرت خواهی کنیم هم خسارتشون رو جبران کنیم
دو تایی راه می افتن طرف خونه . یک کم بیرون خونه رو انداز ورانداز میکنن و بعد مرد در میزنه! یک صدایی میگه بیاین تو ! اول زن و بعد شوهرش وارد میشن. و مردی رو میبینند که با شورت روی زمین نشسته



:: بازدید از این مطلب : 204
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 30 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ✿MARJAN✿
پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود، با تعجب دید که تخت خواب کاملاً مرتب و همه چیز جمع و جور شده. یک پاکت هم به روی بالش گذاشته شده و روش نوشته بود*پدر*. با بدترین پیش داوری های ذهنی پاکت رو باز کرد و با دستان لرزان نامه رو خوند.
:
پدر عزیزم،
با اندوه و افسوس فراوان برایت می نویسم. من مجبور بودم با دوست دختر جدیدم فرار کنم،...


:: بازدید از این مطلب : 235
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 30 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ✿MARJAN✿

 یارو زبونش می گرفته، می ره داروخونه می گه: آقا دیب داری؟
کارمند داروخونه می گه: دیب دیگه چیه؟
یارو جواب می ده: دیب دیگه. این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره.
کارمنده می گه: والا ما تا حالا دیب نشنیدیم. چی هست این دیب؟
یارو می گه: بابا دیب، دیب!
طرف می‌بینه نمی فهمه، می ره به رئیس داروخونه می گه.



:: بازدید از این مطلب : 187
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 30 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ✿MARJAN✿
دو گدا تو یه خیابون شهر رم کنار هم نشسته بودن. یکیشون یه صلیب گذاشته بود جلوش، اون یکی یه ستاره داوود.. مردم زیادی که از اونجا رد میشدن به هر دو نگاه میکردن ولی فقط تو کلاه اونی که پشت صلیب نشسته بود پول مینداختن.
یه کشیش که از اونجا رد میشد مدتی ایستاد و دید که مردم فقط به گدایی که پشت صلیبه پول میدن و هیچ کس به گدای پشت ستاره داوود چیزی نمیده. رفت جلو و گفت: رفیق بیچاره من، متوجه نیستی؟ اینجا یه کشور کاتولیکه، تازه مرکز مذهب کاتولیک هم هست. پس مردم به تو که ستاره داوود گذاشتی جلوت پول نمیدن، به خصوص که درست نشستی بغل دست یه گدای دیگه که صلیب داره جلوش. در واقع از روی لجبازی هم که باشه مردم به اون یکی پول میدن نه به تو.
گدای پشت ستاره داوود بعد از شنیدن حرفهای کشیش رو کرد به گدای پشت صلیب و گفت: هی "موشه" نگاه کن کی اومده به برادران "گلدشتین*" بازاریابی یاد بده؟


:: بازدید از این مطلب : 110
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : 30 فروردين 1397 | نظرات ()