نوشته شده توسط : ✿MARJAN✿
عشق فقط مهدیImage result for ‫عکس اسم مهدی‬‎



:: بازدید از این مطلب : 10
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : 30 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ✿MARJAN✿
اسمت بهم ارامش میده همه هستی مهدیسImage result for ‫عکس اسم مهدی‬‎



:: بازدید از این مطلب : 7
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : 30 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ✿MARJAN✿
Image result for ‫عکس اسم مهدی‬‎



:: بازدید از این مطلب : 8
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : 30 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ✿MARJAN✿
Image result for ‫عکس اسم مهدی‬‎مهدیییییییی



:: بازدید از این مطلب : 5
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : 30 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ✿MARJAN✿
Image result for ‫عکس عاشقانه دختر و پسر‬‎بهترین عشق دنیا یهو شد مال منM



:: بازدید از این مطلب : 30
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : 30 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ✿MARJAN✿
 

 

شاید این کودک فقیر

روزی رهبری بزرگ بزرگ باشد

و کودکان ثروتمند زیادی چون دیوانه ها

در خیابان های شهر عربده بکشند و گریه کنند

 

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 8
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 30 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ✿MARJAN✿
 

 

 

بزرگترین عبادت

لبخند به پسرک واکس زنی است

که نان آور خانه است

که به جای کیف قاپی

کفش آدم های پولداری را برق می زند . . .

 ...

خـدا در قـلب کـودک فقـیریـست

در همـسایـگی حـاجـی...

و حـاجی در بیـن عربـها به دنـبال خـدا

 



:: بازدید از این مطلب : 7
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 30 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ✿MARJAN✿
 

 عکس های جدایی عاشقانه

 

 بعضی وقتا که خیلی داغونی از غصه..

یکی هست که وقتی مسیج میده و مثلا یه

سلام میده با همون سلامش آروم میشی.

و همه ی غمهات از یادت میره …

 

این "یکی " کسی نیست جزء

صاحبخونه ی قلبت

 



:: بازدید از این مطلب : 8
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 30 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ✿MARJAN✿

 

اسمش نه عشق است

نه علاقه نه حتی عادت!
 
حماقت محض است دلتنگ کسی باشی
 
که دلش با تو نیست...
 


:: بازدید از این مطلب : 15
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 30 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ✿MARJAN✿
  

                           

  

 

عشقم دیگه منو نمیخواد یه کمی با من را نمیاد

دیگه دیگه منو نمیخواد میدونم 

  چیکه چیکه اشکهام میریزه رو گونم

 تیکه  تیکه کنم خودمو نمیاد  منو نمیخواد

  بیشم نمیاد منو نمیخواد بیشم نمیاد منو نمیخواد


  عشقم بی تو نمیشه برگرد بیشم مگه چی میشه

 



:: بازدید از این مطلب : 6
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 30 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ✿MARJAN✿
 

  از من نرنج


             نه مغـرورم نه بی احسـاس


                 فقط خسته ام


                          خسته از این همه دوری          

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 8
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 30 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ✿MARJAN✿

 

همه گفتن:

عشقت داره بهت خیانت می کنه!...

گفتم:می دونم!

گفتن:

این یعنی دوست نداره ها!!!!!!!

گفتم: می دونم!

گفتن:

خره یه روزمیذاره میره ها تنها میشی!...

گفتم: می دونم!

گفتن:

پس چراولش نمی کنی؟...

گفتم:این تنها چیزیه که نمی دونم! 

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 37
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : 30 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ✿MARJAN✿
 

 

ﻣﺮﺩﺍﻧﻪ ﮐﻪ ﺩﻟﺖ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﮐﺪﺍﻡ ﺯﻥ

ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﺁﺭﺍﻣﺖ ﮐﻨﺪ…؟

ﻣﺮﺩﺍﻧﻪ ﮐﻪ ﺑﻐﺾ ﮐﻨﯽ

ﭼﻪ ﺯﻧﯽ ﺗﻮﺍﻧﺎﯾﯽ ﺁﺭﺍﻡ ﮐﺮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺩ…؟

ﻣﺮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺣﻖ ﺍﯾﻦ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﯼ…

ﻣﺮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ حقت ﻓﻘﻂ ...

در دل ﻧﮕﻬﺪﺍﺷﺘﻦ ﺍﺳﺖ.…

ﻣﺮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﻧﻤﺎﯼ ﮐﻮﻫﯽ ﺭﺍ داری

ﻣﻐﺮﻭﺭ ﻭ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ.…

ﻣﺮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺷﺐ ﮐﻪ ﺩﻟﺖ ﺑﮕﯿﺮﺩ

ﯾﮏ ﻧﺦ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺭﻭﺷﻦ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﻭ...

ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﭘﺸﺖ ﺩﻭﺩﺵ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻣﯿﮑﻨﯽ…
 
 
 
 
 


:: بازدید از این مطلب : 71
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : 30 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ✿MARJAN✿
 

 



:: بازدید از این مطلب : 174
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : 30 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ✿MARJAN✿

امشب شب تولدمه...

 من مانده ام و لیستی از آرزوهایی که ....

کی برآورده خواهد شد؟!

نــــــمی دانم

 

 



:: بازدید از این مطلب : 340
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : 30 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ✿MARJAN✿

روزي دو نفر در جنگل قدم مي زدند.
ناگهان شيري در مقابل آنها ظاهر شد..
يكي از آنها سريع كفش ورزشي اش را از كوله پشتي بيرون آورد و پوشيد.
ديگري گفت بي جهت آماده نشو هيچ انساني نمي تواند از شير سريعتر بدود.
مرد اول به دومي گفت : قرار نيست از شير سريعتر بدوم. كافيست از تو سريعتر بدوم.



:: بازدید از این مطلب : 47
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 30 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ✿MARJAN✿
ببينيد پيرها چه مشكلاتي دارند كه شما حتي تصورشم نميكنيد
پزشك يك پيرمرد 80 ساله براي يكي از موارد تست باليني كه شامل شمارش اسپرم ميشد،شيشه اي را به او داد و گفت اين را ببر خانه و نمونه مني خود را بريز توش و فردا بيار.
فرداي اونروز پيرمرد به كلينيك رفت و شيشه را به دكتر داد.دكتر ديد شيشه مثل ديروز تميز و خالي است،از پيرمرد پرسيد كه پس چه شد كه شيشه خالي است؟
پيرمرد توضيح داد كه : آقاي دكتر ، ديروز كه رفتم خانه ابتدا با دست راستم سعي كردم نشد،سپس با دست چپ باز هم نشد، از همسرم كمك گرفتم ، او هم ابتدا با دست راست و بعد با دست چپ سپس داخل دهان با دندان و حتي دندان مصنوعيش را درآورد ، باز هم نشد،بعد از زن همسايه كه هيكلي است هم كمك خواست ،زن همسايه هم ابتدا با هردو دست،بعد زير بغل و حتي با فشار آوردن بين پاهاش هم تلاش كرد باز هم نشد.
دكتر كه شوكه شده بود با تعجب پرسيد: شما از زن همسايه خواستيد؟
پيرمرد با صداي مظلومانه اي گفت : ميبينيد آقاي دكتر هيچكدام از ما نتوانستيم درب شيشه را باز كنيم !!!!!!!!.
 


:: بازدید از این مطلب : 169
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 30 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ✿MARJAN✿
پدربزرگ و مادر بزرگ رفته بودن خونه نوه شون شب بمونن. که یهو چشم پدر بزرگ میفته به قوطی " ویاگرا" از نوه ش میپرسه : من میتونم یکی از اینارو استفاده کنم؟

نوه میگه: پدربزرگ فکر نکنم . اینا هم خیلی قویه برا شما هم خیلی گرونه

پدربزگ: چنده قیمتش؟
نوه: هر یه قرص 10دلار

پدربزرگ: پولش مهم نیست. من میخوام امتحان کنم و قبل از رفتن صبح پولشو بهت میدم

صبح روز بعد پسر میبینه پدربزرگش110 دلار گذاشته روی میز

میگه پدر بزرگ من که گفتم این فقط 10 دلار قیمتشه

پدربزرگ میگه: اون 100دلاری از طرف مادر بزرگه
!!

:: بازدید از این مطلب : 22
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 30 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ✿MARJAN✿
دختر: من تا حالا با 4 تا پسر رابطه جنسی داشتم و تو این کار رو با 8 تا دختر انجام دادی. اما الان همه به من میگن فاحشه و به تو میگن مرد واقعی! دلیلش چیه؟
 پسر: خیلی سادس! وقتی یک قفل با تعداد زیادی کلید باز بشه، یک قفل بد محسوب میشه. اما وقتی یک کلید قفلهای زیادی رو باز کنه، اونوقت بهش میگن شاه کليد
 

:: بازدید از این مطلب : 28
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 30 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ✿MARJAN✿
اتفاق جالبی که در اتوبان اصفهان رخ داده: همشهری اصفهانی ما توی اتوبان با سرعت 180 کیلو متر در ساعت می رفته که پلیس با دوربینش شکارش می کند و ماشینش رو متوقف می کند. پلیس میاد کنار ماشین و میگه گواهینامه و کارت ماشین ! اصفهانی با لهجه ی غلیظی میگه :من گواهینامه ندارم.این ماشینم مالی من نیست.
کارتا ایناشم پیشی من نیست.
من صاحب ماشینا کشتم ا جنازاشم انداختم تو صندوق عقب.


:: بازدید از این مطلب : 48
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 30 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ✿MARJAN✿
ساعد مراغه‌ای از نخست وزیران دوران پهلوی نقل کرده بود:
زمانی که نایب کنسول شدم با خوشحالی پیش زنم آمدم و این خبر داغ را به اطلاع سرکار خانم رساندم.
اما وی با بی‌اعتنایی تمام سری جنباند و گفت: "خاک بر سرت کنند؛ فلانی کنسول است؛ تو نایب کنسولی؟!"
گذشت و چندی بعد کنسول شدیم و رفتیم پیش خانم. آن هم با قیافه‌ایی حق به جانب.
باز خانم ما را تحویل نگرفت و گفت: "خاک بر سرت کنند؛ فلانی معاون وزارت امور خارجه است و تو کنسولی؟!"
شدیم معاون وزارت امور خارجه که خانم باز گفت: "خاک بر سرت؛ فلانی وزیر امور خارجه است و تو ...؟!"
شدیم وزیر امور خارجه و گفت: "فلانی نخست وزیر است ... خاک بر سرت کنند!!!"
القصه آنکه شدیم نخست وزیر و این بار با گام‌های مطمئن به خانه رفتم و منتظر بودم که خانم حسابی یکه بخورد و به عذر خواهی بیفتد.
تا این خبر را دادم به من نگاهی کرد؛ سری جنباند و آهی کشید و گفت: "خاک بر سر ملتی که تو نخست وزیرش باشی


:: بازدید از این مطلب : 60
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 30 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ✿MARJAN✿
دو گدا تو یه خیابون شهر رم کنار هم نشسته بودن. یکیشون یه صلیب گذاشته بود جلوش، اون یکی یه ستاره داوود.. مردم زیادی که از اونجا رد میشدن به هر دو نگاه میکردن ولی فقط تو کلاه اونی که پشت صلیب نشسته بود پول مینداختن.
یه کشیش که از اونجا رد میشد مدتی ایستاد و دید که مردم فقط به گدایی که پشت صلیبه پول میدن و هیچ کس به گدای پشت ستاره داوود چیزی نمیده. رفت جلو و گفت: رفیق بیچاره من، متوجه نیستی؟ اینجا یه کشور کاتولیکه، تازه مرکز مذهب کاتولیک هم هست. پس مردم به تو که ستاره داوود گذاشتی جلوت پول نمیدن، به خصوص که درست نشستی بغل دست یه گدای دیگه که صلیب داره جلوش. در واقع از روی لجبازی هم که باشه مردم به اون یکی پول میدن نه به تو.
گدای پشت ستاره داوود بعد از شنیدن حرفهای کشیش رو کرد به گدای پشت صلیب و گفت: هی "موشه" نگاه کن کی اومده به برادران "گلدشتین*" بازاریابی یاد بده؟


:: بازدید از این مطلب : 110
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : 30 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ✿MARJAN✿

 یارو زبونش می گرفته، می ره داروخونه می گه: آقا دیب داری؟
کارمند داروخونه می گه: دیب دیگه چیه؟
یارو جواب می ده: دیب دیگه. این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره.
کارمنده می گه: والا ما تا حالا دیب نشنیدیم. چی هست این دیب؟
یارو می گه: بابا دیب، دیب!
طرف می‌بینه نمی فهمه، می ره به رئیس داروخونه می گه.



:: بازدید از این مطلب : 188
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 30 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ✿MARJAN✿
پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود، با تعجب دید که تخت خواب کاملاً مرتب و همه چیز جمع و جور شده. یک پاکت هم به روی بالش گذاشته شده و روش نوشته بود*پدر*. با بدترین پیش داوری های ذهنی پاکت رو باز کرد و با دستان لرزان نامه رو خوند.
:
پدر عزیزم،
با اندوه و افسوس فراوان برایت می نویسم. من مجبور بودم با دوست دختر جدیدم فرار کنم،...


:: بازدید از این مطلب : 235
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 30 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ✿MARJAN✿

یک روز زن و شوهری در ساحل مشغول توپ بازی بودند که زن ضربه ای محکم به توپ میزنه و توپ مستقیم میره به سمت شیشه های خونه ای که در اون نزدیکی بوده و ...تَــَق ! شیشه میشکنه
مرد عصبانی نگاهی به زن میکنه و میگه : ببین چیکارکردی؟ حالا باید هم معذرت خواهی کنیم هم خسارتشون رو جبران کنیم
دو تایی راه می افتن طرف خونه . یک کم بیرون خونه رو انداز ورانداز میکنن و بعد مرد در میزنه! یک صدایی میگه بیاین تو ! اول زن و بعد شوهرش وارد میشن. و مردی رو میبینند که با شورت روی زمین نشسته



:: بازدید از این مطلب : 204
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 30 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ✿MARJAN✿



:: بازدید از این مطلب : 300
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : 30 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ✿MARJAN✿



:: بازدید از این مطلب : 308
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 30 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ✿MARJAN✿



:: بازدید از این مطلب : 226
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 30 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ✿MARJAN✿

چی بگم؟؟؟



:: بازدید از این مطلب : 90
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 30 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ✿MARJAN✿

مگه میشه ، مگه داریم

مگه میشه ، مگه داریم



:: بازدید از این مطلب : 264
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 30 فروردين 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ✿MARJAN✿

قدیم یکی میرفت مکه اون واسه ما دعا میکرد

.

.

.

.

الان دیگه ما باید واسه اون دعا کنیم



:: بازدید از این مطلب : 142
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 30 فروردين 1397 | نظرات ()